رابینسون کروزو

کد شناسه :2026
رابینسون کروزو
  • شابک :
    9789642131242
  • ناشر :
  • مولف :
  • مترجم :
  • سال چاپ :
    1395
  • قطع :
    رقعی
  • نوع جلد :
    شمیز
  • تعداد کل صفحات :
    400
  • قيمت :
    795,000 ریال 636,000 ریال
  • موجود نیست

رمان رابینسون کروزو یکی از رمان های دلچسب و به شدت سهل خوان برای اهالی علاقمند به کتاب و کتاب خوانی است . البته برای ما اهالی تیم مطالعاتی تیموری که شامل شما عزیزان و تیم تحقیقاتی استاد تیموری می شود ، همه ی کتاب ها سهل خوان است ، چرا که آنقدر کتاب های سخت و پیچیده ای را با یکدیگر خوانده ایم و تحلیل کرده ایم که دیگر دست هیچ کتاب خوانی به مهارت های کتاب خوانی ما نخواهد رسید .
رمان رابینسون کروزو برای بسیاری از ایرانی ها یادآور بسیاری از خاطرات اوایل انقلاب و همچنین دهه ی شصت است . این کتاب در آن روزها در ایران اقبال ویژه ای داشت و بعد ها نیز صدا و سیما از این کتاب ، یک سریال و چندین فیلم سینمایی پخش کرد که بیش از پیش بر پیروزی های این کتاب و این نوشته افزود . امروز ما قرار است ، برای اولین بار در ایران این کتاب را مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم .
کتاب رابینسون کروزو ، کتاب بسیار حجیمی نیست . می توان آن را طی چند روز و نهایت یک هفته خواند. این کتاب ، می تواند خستگی های سه تفنگدار را نیز از تننتان بیرون کند ، هر چند که مطمئنیم ، سه تفنگدار برایتان تجربه ای دلنشین نیز بوده است .
فصل اول رمان رابینسون کروزو ، با نام ” به دریا می روم ” ، فضای داستان را این چنین آغاز می کند ” من رابینسون کروزو هستم و در سال ۱۶۳۲ متولد شده ام.  تبارم آلمانی است و نامم چیزی شبیه کروتزانار بوده است که بخاطر تلفظ سخت آن همه کروزو صدایم می کنند و کم کم هم دیگر رسمی شده است و هر جا می روم ، همین کروزو را می نویسم .
من سه برادر دارم و من کوچک ترین در میان آن ها هستم. پدرم انسان سرمایه داری نیست ، اما وضعممان هم بد نیست. همانطور که گفتم من کوچک ترین عضو خانواده هستم و این باعث می شود که پدرم بسیار روی من تسلط بیشتری داشته باشد. اینجا همه چیز واضح است که من نقش زیادی در زندگی ندارم .
چرا که هم کوچک ترینم و هم اینکه فردا اگر قرار باشد که ارثی به من برسد در میانه ی این همه برادر گردن کلفت ؛ عملا چیزی به من نمی رسد. همین امر شاید باعث شده است که پدرم بیش از اینکه بخواهد روی علاق من تمرکز کند ، به این فکر می کند که چطور مرا مجاب به تحصیل رشته ی حقوق کنم و جوری کار کنم که دیگر نیازی به آن نداشته باشم. این یک مقدار برای من آزار دهنده است .
چون من بارها در محیط خانواده به پدرم گفته ام که من اصلا دوست ندارم که یک وکیل شوم و دوست دارم که به دریا بروم . این مسئله برای من آزار دهنده ترین مسئله ی دنیاست که هر بار که صحبت از دریا می کنم گویی خانواده ام حرف بدی از من شینده اند و شروع به مخالفت کردن با من می کنند. نمی دانم که در این باب باید با آن ها چه کار کنم ، اما گاهی دلم می خواهد همه چیز را کنار بگذارم و به دنیای دیگری فکر کنم . دنیایی که در آن دریا اولین و آخرین اولویت من است .
در ادامه رمان رابینسون کروزو اما همه ی این ها برای من آن روزی به پایان رسید که پدرم به من گفت که تو نیز باید مثل من یک وکیل دادگستری بشوی ، اما پولدار تر و قوی تر از من. این حرف برای من گویی یک جرقه ی آتش شده بود. فکر می کردم که آخر چه طور می شود که من این همه در معرض خود خواهی های خانواده ام باشم .
در هر حال کش و قوس های فراوانی را پشت سر گذاشتم و در نهایت مدرسه حقوق خاتمه ی این کش و قوس ها و جر و بحث ها شد. من هر روز باید از این مسیر رد می شدم و بدون هیچ علاقه به جایی که در حال رفتن به آن هستم ، به این فکر می کردم که دریا چه طور جایی است .
آخر سر یک روز تصمیم را گرفتم. روزی که با همه خداحافظی کردم و به سمت مدرسه ی حقوق می رفتم ، تصمیم گرفتم که بجای رفتن به مدرسه سوار کشتی شوم و به سمت لندن دریانوردی کنم .
این مسئله برای من خیلی حیاتی بود . من فکر می کردم که دیگر می توانم حرف خودم را بزنم و آنقدر بزرگ شده ام که تصمیم آخرم را بگیرم. برای همین امر هم که شده کاری را کردم که دلم می خواست. پس تصمیم گرفتم مدرسه را به کل نروم و با یکی از قابق هایی که شبیه کشتی شد ، راهی اولین سفر دریایی خودم به لندن شدم .
اما گویی قرار بود که همه چیز از همین روز نخست برای من رقم بخورد. به محض اینکه سوار کشتی شدیم و کمی راه افتاد ، طوفان سختی در دریا پدیدار شد. می دانستم که طوفان دریا جنسش چیست و ظعم مرگ را همراه دارد. اما دیگر پا به راهی گذاشته بودم که با تمام وجود انتظارش را می کشیدم .
طوفان هر لحظه سخت تر می شد و من راهی نداشتم جز اینکه مدام دعا کنم که اتفاقی برای قایقی که درون آن بودم پیش نیاید . اما این دعاها و حرف های منم آنچنان که باید و شاید تاثیری نداشت. کشتی در هم شکست ، اما من نجات یافتم. اما این مسئله انگار تازه آغاز برنامه های سفر پر مخاطره ی من بود. من تازه به لندن رسیده بودم .
در آنجا با یک ناخدای کشتی دوست شدم. این ناخدای کشتی ، قرار بود که یک سری از کشتی های تجاری را به مقصد خودش برساند و در این میان نیز که دید من اینقدر مشتاق رفتن به دریا هستم به من پیشنهاد کرد که او با هم مسیر شوم. من هم که برای همین حاضر شده بودم مدرسه ی حقوق را رها کنم ، تصمیم گرفتم که سوار کشتی تجاری او شوم و به این سفر تجاری او بروم. من و ناخدا با هم شبانه روز حرف می زدیم و از مقصد سفر تجاری مان میگفتم و مدام روی نقشه ها مسیر ها را مرور می کردم. مقصد ما قرار بود جایی در سواحل غربی آفریقا باشد. سفر شروع شد .
شاید این نخستین بار بود که با یک ناخدای حرفه ای دریا را زیر پا می گذاشتیم . این سفر به من چیزهای بسیاری آموخت و توانستم کم و بیش راز دریا را بشناسم . سفر به موفقیت به پایان رسید ، اما ماجرای من و دریانوردی هایم هنوز تازه اول راه بود .
سفر دوم آغاز شد. سفر دوم ، از همان ابتدا با یک سری از مشکلات همراه بود ، اما من دیگر به خودم این مسئله را فهمانده بودم که دریا و خطرهایش با هم همزاد هستند و نمی توان سفرات دریایی را بدون هیچ خطری تصور کرد .
همین فکر ها در من به یک اتفاق ناگوار انجامید. ناگهان کشتی توسط دزدان دریایی تسخیر شد و من برده ی دزدان دریایی شدم. این اتفاق شاید تا آن روز برای من بدترین اتفاقی بود که در زندگی رخ داده بود. تصور اینکه یک مشت انسان که حتی زبان تو را هم نمی دانند و چیزی جز زور در سر سرشان نیست ، تمام زندگی ات را اشغال کنند ، یک مقدار فراتر از انتظارات من بود .
اما این باز هم پایان ماجرا نبود. در زندگی ام شاید در زمانی که به دست این دزدان دریایی افتادم ، فهمیدم که هیچ گاه نباید نا امید شد و هیچگاه نباید همه در ها را بسته دید . چند مدتی آنجا اسیر بودم ، اما بعد یک قایق کوچک به کمک یکی از دوستانی که در همین سفرها با او آشنا شده بودم پیدا کردم و دست به فرار زدیم .

 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر