آرزو که دختری پرانرژی و تحصیلکرده با رفتاری آزاد است، در جامعهای زندگی میکند که استقلالطلبی و رفتار آزاد زن را ناپسند و مذموم میدانند. او با جوانی ساده، روستایی، عاشقپیشه و بهشدت خودرأی به اسم اسفندیار آشنا شده و با او ازدواج میکند؛ در حالی که هردوی ایشان در این ازدواج، فارغ از نارضایتی خانوادۀ اسفندیار، تنها عشق را عامل خوشبختی میدانند.
زندگی آنها در ابتدا بسیار خوب شروع میشود؛ اما بعد از مدتی نگاه شکاک و انتقادآمیز محیط وارد زندگیشان شده و بین آنها اختلاف ایجاد میشود. در این اوضاع و احوال، ناگهان اسفندیار بهشیوهای مرموز در خانهاش حلقآویز میشود و آرزو که هنگام وقوع این اتفاق در خانه حضور داشته، آن را خودکشی اعلام میکند؛ اما خانوادۀ اسفندیار معتقدند که اسفندیار بهدست آرزو به قتل رسیده است. در نهایت آرزو به قتل اسفندیار اعتراف کرده و مجازات میشود.
و اینک لاله، تنها فرزند اسفندیار و آرزو میخواهد بداند که دلیل اعتراف مادرش به قتل چه بوده است!
0 نظر