ایرج تندرست، پزشکی که روزگاری ناجی جانها بود، اکنون در سوگ همسر و دخترش فرو رفته است. چهل روز از این فقدان گذشته، اما اندوه او پایان ندارد. با طلوع فردا، سکوتی مرگبار همهچیز را در بر خواهد گرفت—و آنچه رخ میدهد، نه تنها غم او را در آتش خواهد سوزاند، بلکه بندرنشینان را در گردابی از وحشت فرو خواهد برد.آنچه رخ میدهد نه یک حادثه بلکه کابوسی هولناک است که هیچکس را از چنگال خود رها نخواهد کرد…
0 نظر