کتاب گور به گور داستان خانواده روستایی است که در جریان انتقال جنازه مادرشان به شهری دیگر روایت میشود. مادر خانواده وصیت کرده است که شهر خودش و در کنار خویشاوندانش به خاک سپرده شود. راوی کتاب در هر فصل عوض میشود و داستان هر بار از زبان یکی از شخصیتها بیان میشود. همین موضوع باعث میشود داستان دیرتر در ذهن خواننده شکل گیرد.
این خانواده ساده و روستایی شامل زن و شوهر و چهار فرزندشان است. داستان کتاب گور به گور زمانی شروع میشود که زن روستایی در انتظار مرگ است و همه به طریقی خودشان را برای مردن او آماده کردهاند. در این میان بزرگترین فرزند مادر خانواده که نجار است برای او تابوت درست میکند. مادر که هنوز زنده است با هر نواخت اره زمان مرگش را نزدیکتر میبیند.
بعد از مرگ مادر سفر آنها و جریان اصلی رمان شروع میشود. همه، آنها را از این سفر طولانی که با گاری انجام میشود بازمیدارند و میگویند که درست نیست مرده را اینهمه جابهجا کرد ولی به خرج پدر خانواده نمیرود. در هر قدم این سفر با مشکلاتی رو به رو میشوند و در هر جا پدر خانواده این مشکلات را خواست خدا دانسته و حماقتهایشان را گردن بدشانسی میاندازد و یا به حساب قولی که به همسرش داده میگذارد و…
ذهنیت چهار فرزند خانواده بیشتر به دیوانهها شبیه است. ذهنیت مادر خانواده نیز بسیار عمیق است. او تنها شخصیت کتاب است که بیاعتقاد و بسیار بیتفاوت است به شکلی که از زندگی از اول بیحس شده و حتی معنای کلمات برای او بیگانه میشود و از قبلترها نیز انتظار مرگش را میکشید. پدر خانواده شخصی با تفکرات محدود و بسیار ساده و در عین حال کلهشق و مغرور است و فرزند ارشد خانواده نیز کل زندگیاش را در نجاری میبیند.
کتاب آنقدر یک تعهد را به رخ میکشد که در بیشتر جاها خواننده ممکن است عصبانی شود ولی از طرفی وقتی میبیند که هر یک از افراد خانواده در این راه بهترین دارایی خود را از دست دادهاند از این همدلی آنها راضی است و آن را تحسین میکنید.
برای من صحنه انتقال تابوت به طریقی شاید کفاره کشیدن بود که پر از رنج برای دیگران شد مخصوصا صحنه رد شدن از رودخانهای که پل آن خراب شده بود بسیار تاثیر گذار بود.
ترجمه این کتاب توسط استاد نجف دریابندری انجام شده است و منوچهر بدیعی نیز آن را با متن انگلیسی و ترجمه فرانسوی مطابقت داده است.
0 نظر