مثل آب برای شکلات سرگذشت زنی مکزیکی به نام تیتا است که کودکیاش را در آغوش ناچا، آشپز و خدمتکار مهربان خانه، در آشپزخانه و در میان عطر و بوی خوراکها و چاشنیها و ادویهها گذرانده و در جوانی به آشپزی بینظیر و پرشور تبدیل شده که خوراکهایش را با ترکیبی از خواربار و احساساتش آماده میکند؛ احساساتی که میتوانند مزه و روح خوراک را تغییر دهند و از آن سمی کُشنده یا مائدهای بهشتی بسازند. آشپزی برای تیتا روشی است برای بیان آنچه در درونش میگذرد. برای لوبیاهای خشمگینی که شاهد دعوای او و خواهرش بودهاند و خیال پخته شدن ندارند آواز میخواند تا دلشان شاد و اندوهشان برطرف شود و نرم شوند. با گلبرگ گلهای سرخ پیشکشی معشوقش، همان گلهایی که آنقدر آنها را به خود فشرده که خارهایشان دستها و سینهاش را زخمی کردهاند، سس برگ گل سرخی آغشته به خون زخمها درست میکند که وقتی خواهرش از آن سس میچشد به تب و تاب میاُفتد و بیقرار میشود و از خانه میگریزد. مهمانان جشن ازدواج خواهر بزرگترش با خوردن کیک عروسی دستپخت او، که با خون دل و اشک چشم تدارک دیده، به «طلسم زاری» دچار میشوند و برای شوربختی او میگریند؛ برای عشقی ناکام و سرنوشت زنی که به رسمی کهن و زیر نفوذ مادری سنتی و مستبد از عشقش جدا افتاده است. او تنها به این خاطر که کوچکترین دختر خانواده است، حق عاشق شدن و ازدواج ندارد و محکوم به ماندن در خانهی مادری و پرستاری از مادر در کهنسالی است. مادری که حتی پس از مرگ، روحش او را میپاید تا مبادا رسوم خانوادگی را زیر پا بگذارد. تیتا میراثدار سنتها و رسوم ویرانگری است که بر نسل پیش از او، یعنی نسل مادرش، آوار شدهاند و اکنون دختران آنها نیز باید بار این سنتها را به دوش بکشند.
رمان روایتی خلاقانه از کشمکشهای زنان یک خانواده با چاشنی بوها و مزههای خوراکهای عجیب و هوسانگیز مکزیکی است که در مرز خیال و واقعیت جریان دارد. داستان زنان تیرهبختی که ناچار در پشت درهای بستهی سنت روزگار میگذرانند. سنتهایی خشک و سختگیرانه که به آنها هیچ حق انتخابی نمیدهند و سرنوشت چندین نسل از زنان مکزیک را رقم میزنند.
مثل آب برای شکلات به سبک رمانهای قارهی رئالیسم جادویی سرشار از غافلگیری و استعارههایی شیرین است که لبخند به لب مینشانند و مشتاقانه ما را به دنبال خود میکشند. در سرتاسر رمان بوی خوش و دلانگیز آویشن و بهارنارنج و میخک و عصارهی گل سرخ به مشام میرسد و خواننده را سر ذوق میآورد. و در نهایت چیزی که در یاد میماند نه تلخی روزگار رفته بر زنان داستان، که طعم دلچسب لحظههای جادویی و نابی است که اسکوئیول با آب و تاب تعریف میکند. چه کسی است که وسوسه نشود از روی دستورهای آشپزی کتاب خوراک بپزد؟
0 نظر