فرد فقیر هر روز با مشکلات و دغدغههایی درگیره که فرصت و ذهنی خالی براش باقی نمیذاره تا یادش باشه که باید سر کلاس حاضر باشه، یا اگه به هر زحمتی خودش رو به کلاس میرسونه معمولا به دلیل پیچیدگی مباحث مطرح شده، چیزی تو این کلاسها یاد نمیگیره چون پهنای باند کمی در اختیار داره. پس میشه برای مشکل سر کلاس نیومدن از کلاسهای موازی استفاده کرد که اگه فرد یک یا دو جلسه رو از دست داد بتونه در کلاسهای موازی که چند جلسه عقبن کار رو دنبال کنه و میشه برای کمبود پهنای باند هم فکری کرد و مفاهیم رو ساده و ملموس یاد داد.
مثلا پژوهشی انجام شد که طی اون به افرادی که قصد گرفتن وام کوتاه مدت داشتند درباره نرخ بهره این وامها در مقایسه با وامهای دیگه آموزش داده بشه. این افراد رو به دو گروه تقسیم کردن به گروه اول جدولی دادن که میزان افزایش بهره رو به درصد نشون میداد مثلا نرخ بهره ۴۴۳ درصد سالیانه برای وام کوتاه مدت در مقابل نرخ بهره ۱۶ درصد برای وام کارت اعتباری و به دسته دوم این تفاوت به دلار نشون داده شده بود مثلا بازپرداخت ۴۵ دلاری ماهانه برای وام کوتاه مدت در مقابل ۵ دلار ماهانه برای وام کارت اعتباری. نتیجه این بود که افراد دسته دوم خیلی کمتر از دسته اول وام کوتاه مدت گرفتن. چرا که دلار براشون خیلی ملموستر از درصد بود. یا به عبارت دیگه پردازش دلار برای پهنای باند کم این افراد خیلی راحتتر از درصد بود.
بخش سوم کتاب پر از این دست مثالهاست که با فهم درست شرایط فقرا و تغییری کوچک در برنامه میشه نتایج بسیار بهتری رو در مبارزه با فقر به دست آورد.
اما نویسندهها راهکارهای دیگری هم ارائه میکنن مثلا یکی از اونها ایجاد فضای خالی است، که برای کسانی که به شدت درگیر هستن و وقت کافی برای خیلی از مسائل مهم زندگیشون ندارن کارآمده. نویسندهها پیشنهاد میکنن همیشه زمانی رو برای هیچ کاری نکردن کنار بگذاریم. این کار به ما کمک میکنه در شرایطی که اتفاقی اورژانسی پیش میاد بتونیم بدون مشکل بحران رو پشت سر بگذاریم، اینکار در مورد فقر و سایر کمیابیها هم موثره، منبعی ذخیره که بتونه ضربهگیری باشه برای شوکهای احتمالی و این منابع ذخیره در شرایط فراوانی نسبی قابل تهیه هستن اما معمولا ما در شرایط فراوانی اینکار رو انجام نمیدیم، مثلا کشاورزا بعد از برداشت محصول، فراوانی نسبی رو تجربه میکنن اما قبل از برداشت محصول دچار کمیابی هستن، چون مدیریت درستی روی منابعشون انجام ندادن و این نویسندهها رو به ایدهای جدید رهنمون میکنه که شاید اصلا مشکل اصلی کمیابی عدم مدیریت صحیح در فراوانی باشه و شاید ما باید برای دورانهای فراوانی نسبی فکری بکنیم تا بتونیم این مشکلات رو حل کنیم.
ما تا اینجا به وجه فردی کمیابی توجه کردیم اما کمیابی رو میشه گسترش داد و در سازمانها و حتی کشورها هم دید. مثالی از کمیابی در سازمانها در مورد بیمارستانی است که بیست اتاق عمل جراحی داشت، برای همه این اتاقها برنامه زمانی دقیقی چیده شده بود تا همه اتاقها با ظرفیت کامل کار کنن، به همین دلیل وقتی بیماری اورژانسی نیاز به عمل داشت، برنامه عملها بهم میریخت تا به مورد اورژانسی رسیدگی بشه، این جابهجایی زمان اونقدر زیاد شد که بعضی بیمارها و البته جراحها ساعتها برای خالی شدن اتاق عمل منتظر میموندن، کیفیت جراحی پایین اومد و نرخ مرگ به دلیل اشتباهات پزشکی افزایش پیدا کرد، بیمارستان به وضوح دچار کمیابی اتاق عمل بود.
مدیریت بیمارستان مجبور شد برای حل این مشکل کمک بگیره و فردی از خارج بیمارستان که در دام کمیابی بیمارستان اسیر نبود رو استخدام کرد تا روندها رو مورد بررسی قرار بده. این فرد در نهایت پیشنهاد داد یک اتاق عمل رو خالی بگذارن. این پیشنهاد قابل انجام نبود چون همین الان هم بیمارستان با کمبود اتاق عمل مواجه بود، اما مدیران بیمارستان به صورت آزمایشی اینکار رو انجام دادن، از اون یک اتاق خالی برای عملهای اورژانسی استفاده شد و برنامه بقیه اتاقها سر وقت انجام شد. اینکار باعث افزایش کارایی شد چرا که عملها سر موقع انجام میشد و بیمار و جراح منتظر نمیماندند و خستگی انتظار کاراییاشون رو کاهش نمیداد. بعد از یکسال بیمارستان به رشد ۷ تا ۱۱ درصدی تعداد عمل جراحی رسید.
این نمونهای بود از کمیابی در سازمانها، معمولا مدیران سازمانها در مواجهه با کمیابی زمان، اولین کاری که میکنن افزایش زمان کار کارمندهاست. به نظر منطقی میرسه که با کار بیشتر کمبود زمان رو برطرف کنن اما تحقیقات نشون داده برطرف کردن مشکل به این صورت موقتی است یعنی در چند ماه اول با افزایش ساعت کار عملکرد بهتری حاصل میشه اما به مرور این عملکرد کاهش پیدا میکنه تا جایی که بهرهوری حتی از ساعت کاری قبلی هم کمتر میشه چرا که با افزایش ساعت کار، کارمندان دچار کمیابی پهنای باند میشن و خستگی باعث کاهش کاراییشون میشه. هنری فورد این مشکل رو فهمیده بود و به همین خاطر ساعت کاری کارگرانشون رو به ۴۰ ساعت در هفته و پنج روز کاری کاهش داده بود تا بهترین نتیجه رو از کار کارگرانش بگیره، کاری که اون زمان با تمسخر رقبا مواجه شده بود.
اثرات فراوانی نسبی و دام کمیابی بعدش نه تنها در زندگی روزمره و سازمانها بلکه در کشورها هم دیده میشه، مثلا خود ما شاهد چند دوره از این فراوانی و بعد کمیابی تو کشورمون بودیم، یکی از این دورهها با افزایش قیمت نفت در سال ۱۳۵۲ اتفاق افتاد، افزایشی که درآمد کشور رو به یکباره چهار برابر کرد. اما ما با این فراوانی چه کردیم؟ همون کاری رو کردیم که کشاورز فقیر کنیایی بعد از برداشت محصولش کرد یعنی با عدم مدیریت صحیح منابع به دام کمیابی دچار شدیم، مشکلات عدیده اقتصادی و تورم یکی از عوامل وقوع نارضایتی و انقلاب بود. همین اتفاق سالها بعد در زمان احمدینژاد اتفاق افتاد، اینبار هم افزایش درآمدهای نفتی و عدم مدیریت صحیح، ما رو دچار کمیابی کرد.
البته این کتاب درباره کمیابی در وسعت اداره یک کشور چیزی نمیگه و اینها همه برداشت و تعمیم دادن من به بحثیه که کتاب مطرحش کرده. اما اگر نتایج این آزمایشها رو به سطح مدیریت کلان بسط بدیم شاید بشه دیدی جدید به مشکلات مدیریت در کشورها پیدا کرد، همونطور که میشه دیدی جدید نسبت به مشکلات سازمانها و مشکلات فردی پیدا کرد.
در حقیقت این کتاب از ما دعوت میکنه به فقر و اشکال دیگه کمیابی طور دیگهای نگاه کنیم، عدم مدیریت صحیح، اشتباهات مکرر و ناکارآمدی رو فقط مشکل شخصیتی و فردی ندونیم و قسمتی هم برای تاثیر کمیابی در وقوع این مشکلات خالی بگذاریم. گرچه این نگاه هیچ مسئولیتی از روی دوش ما به عنوان تصمیمگیرنده برنمیداره اما کمک میکنه تا به شناختی بهتر از خودمون و شرایطمون برسیم که راهی رو باز میکنه برای جلوگیری از تکرار اشتباهاتمون.
0 نظر