کتاب ژه نوشتهی کریستین بوبن، روایتگر داستان آلبن، پسربچهای استثنایی با ذهن و روحیاتی خاص و متفاوت است. عضو ناهنجار و نامتعارف جامعهی انسانی، که از سوی اطرافیانش انکار و طرد میشود.
"ابله محله" یا "ژه" (Geai) عنوان کتاب کوچک و کم حجمی است که هیچگاه نمیتوان از نامش به درون پر محتوای آن پی برد. شخصیت اصلی کتاب، "آلبن" پسر بچهای متفاوت، روستایی و هشت ساله است که در همان ابتدای داستان متوجه میشویم که با تمام هم سن و سالهای خود تفاوت دارد و بسیار باهوش است، چرا که همیشه در جستجوی چیزی فراتر از حرفهای معلم کلاس است. پسری غیرمعمول که زندگی را یک نعمت میشمارد و از آن لذت میبرد. آلبن دستخوش تردیدی است که با هیچکس در میان نمیگذارد. از تردید هم بیشتر.
او پسرک خیال بافی است که با جنازه زنی با نام "ژه" در زیر یخها ارتباط دارد، آلبن با او حرف میزند و در همه کارها و همه جا او را همراه خود دارد. او با کسی در ارتباط است که فقط خودش او را میبیند و زمانی هم که "پریون" هم کلاسی خود را میبرد تا "ژه" را به او نشان دهد با عکسالعمل بد دخترک مواجه میشود.
میتوان گفت که راوی داستان ژه، سوم شخص است. کسی داستان را برای ما تعریف کرده و یکی یکی شخصیتها را به ما معرفی میکند. او کسی نیست جز نویسنده که در ابتدای داستان خواننده را با فضا داستان و شخصیتها آشنا میکند. قهرمان داستان ما "آلبن" است که در طول داستان شاهد بزرگ شدن جسم و روح او هستیم. و شخصیت دوم داستان "ژه" بانوی با لباسی قرمز و لبخندی زیبا که باعث میشود آلبن به ابله یا دیوانه بودن متهم شود.
آلبن عاشق لبخند زنی مرده در زیر آبهای دریاچه میشود، زنی که هر لحظه و همیشه با اوست. با او بیدار میشود، با او حرف میزند، با او زندگی میکند و با او میخوابد. دنیایی که بوبن در این کتاب تصویر میکند، دنیای آشنای اکثر کسانی است که به خاطر داشتن نگاهی متفاوت نسبت به اکثریت جامعه، محکوم به تنهایی یا دیوانه بودن هستند. دنیای آلبن دنیایی روشن و بسیار زیباست. او عاشق است و این عشق را در همه ذرات هستی میبیند و درک میکند. او مانند هر انسان دیگر رشد کرده و بزرگ میشود، اما نسبت به اطرافیان خود دنیایی متفاوت دارد و همین باعث میشود که از نظر اکثریت، دیوانه و حتی ابله لقب گیرد.
نگاه متفاوت و زیبای او به زندگی، آنهم در این دوران که همه با زندگی مشکل داشته و با او به بن بست رسیدهاند، نور امیدی است برای کسانی که هنوز احساس زنده بودن دارند و هنوز هم با تمام توان برای داشتن یک زندگی متفاوت میجنگند.
کریستین بوبن (Christian Bobin)، نویسنده فرانسوی زاده 1951 است. او پس از تحصیل در رشته فلسفه به نویسندگی روی آورد و تاکنون بیش از 30 اثر از او منتشر شده است. کودکی، عشق و تنهایی دستمایه خلق آثار اوست. آثار بوبن مانند زنجیر به هم پیوستهاند، هر یک تصویر دیگری را روشن ساخته و در کنار هم، تابلوی زندگی و افکار نویسنده را شکل میدهند. برای او تجربههای ساده زندگی کودکی، عشق، تنهایی دستمایه خلق آثاری عاشقانه است.
بوبن بیش از آن که به مضامین و کلمات اهمیت دهد، به آوا و لحن کلام میپردازد؛ با این حال نوشتههای او سرشار از اندیشهاند. اندیشهای که از زندگی عاشقانهاش و از عشقش به زندگی سرچشمه میگیرد. برای بوبن نوشتن، سراییدنِ آواهاست. بارزترین خصوصیت قلم بوبن، روانی و سادگی آن است. او به طوری شگفتانگیز و با استفاده از درونمایه عشق در آثارش، سعی در پیدا کردن روزنهای به سوی جهان هستی است، چرا که شناخت جهان تنها از طریق عشق ممکن است.
او اگرچه فلسفه خوانده و با کتب و جملات پیچیده و خسته کننده سروکار داشته اما همین رویارویی با فلسفه باعث شده است که در نثرش از جملاتی کوتاه، ساده و شفاف استفاده کند، زیرا معتقد است: گفتار پیچیده، سادگی جهان هستی را از دید ما پنهان میکند. او در جستجوی معنویتی شخصی است و نیز نوری که بینشی تازه از زندگی را جلوهگر سازد.
در بخشی از کتاب ژه میخوانیم:
این یک قانون قدیمی، یک قانون نانوشته هست؛ کسی که چیزی بیشتر دارد، همزمان، چیزی کم دارد. آلبن چیزی اضافه دارد؛ ژه را میبیند. او تنها کسی است که ژه را میبیند. مردهها اینقدر هم نمردهاند. همین را دربارهی زندهها هم میتوان گفت؛ زندهها هم اینقدر زنده نیستند. هیچکس واقعاً داخل یک قوطی کبریت نیست که رویش برچسبی زده باشند و با خط خوش رویش نوشتهباشند؛ اینجا مردهها، آنجا زندهها. اینجا و آنجا در خیلی چیزها باهم قاطی میشوند و باهم برخورد میکنند. دنیا مثل کنج ابزار کار نیست. دنیا شبیه آلونک باغ پتت پیر است؛ آنجا، ماشین تحریری بدون شاسی با تار عنکوبی وراجی میکند، جعبۀ دانههای کتچو از انگشتری کهربایی مراقبت میکند، دو تا ساعت شماطهدار سر اعلام ساعت باهم دعوا میکنند، موشی که به بچههایش در کلاهگیسی از پشم طلایی غذا میدهد، هستههای هلو ته یک میز تحریر دسیسه میچینند. دنیا شبیه آلونکی است که پپت پیر هر بعد از ظهر، برای چرتی خودش را در آن حبس میکند، چرتی که با صداهای عجیب پاره میشود؛ بدوبیراه، بخشهایی از دعا و چند خنده. انگار دهتایی آدم آن جا هستند، همه، در آن واحد، حرف میزنند، کسی به حرف کسی گوش نمیدهد. دنیا آلونک باغ، اتاق انعکاس، یک بازار است.
دنیا چیزی است که آلبن آن را کم دارد. جایش را در آن پیدا نمیکند. مدت طولانی، دنبالش گشت درست تا روزی که فهمید که هرگز در آن جایی ندارد. در ده سالگی، در سینمای کلیسا به این کشف و شهود رسید. روی اکران یک چاق و یک لاغر؛ زوجی واقعی. زوج واقعی زمانی درست میشود که باهم پایدارتر از تکتک چیزهایی باشند که آن را میسازد. در حقیقت، آنها سه تا هستند؛ دنیا، بعد چاق و در آخر هم لاغر. دنیا چاق را آزار میدهد و او هم بهسهمخود لاغر را آزار میدهد. زندگی شبیه فیلمی از لورل و هاردی است؛ زنجیرهای از دردهایی که دریافت میشوند و بعد منتقل میشوند. میخواهید در اینجا چه کنم؟ این وسط چیزی برایم جالب نیست. نه کچلهای چاق را دوست دارم و نه لاغرهای غرغرو را. برق چشمان مادرم وقتی از لیون برگشت یا لبخند ژه را ترجیح میدهم. آنچه در این دنیا نیست، آنچه بهنرمی بالایش شناور است ترجیح میدهم، ترجیح میدهم وارد دنیا نشوم و آستانۀ در بمانم و نگاه کنم، تا ابد نگاه کنم، عاشقانه نگاه کنم فقط نگاه کنم.
0 نظر