این رمان داستان زندگی فرد معتاد بیست و سه سالهای است که ده سال به الکل و سه سال به مواد مخدر اعتیاد دارد. هدف نویسنده از نگارش کتاب نشان دادن ارادهی شگفتآور انسان است. ماجرای کتاب در هواپیما شروع میشود. صدای موتور هواپیما "بیمز فری" را گیج میکند. او نمیداند عازم کجاست. حتی دو هفتهی گذشته را به یاد نمیآورد. گویی دچار فراموشی شده. پس از فرود هواپیما به یک مرکز بازپروری برده میشود به او میگویند: "اعتیادت را ترک کن یا قبل از رسیدن به سن بیست و چهارسالگی خواهی مرد". خاطرات شش هفته اقامت در مرکز بازپروری، هستهی اصلی داستان را تشکیل میهد.
0 نظر