باشگاه مشت زنی فمینیستی

کد شناسه :59811
باشگاه مشت زنی فمینیستی

کتاب باشگاه مشت زنی فمینیستی: راهنمای بقا در محیط‌های جنسیت‌ زده نوشته‌ی جسیکا بنت قرار است با روایتی طنزگونه و سرشار از شوخی و شیطنت به شما کمک کند تا به زنی قدرتمند تبدیل شوید، در محیط کار از حق خود دفاع کنید و تبعیض‌های جنسیتی را کنار بگذارید.
تا به حال پیش آمده که در محل کارتان به خاطر زن بودن شما را ضعیف و غیرمنطقی بدانند و متناسب با شایستگی‌تان با شما رفتار نکنند؟ اگر چنین است، بهتر است بدانید که تنها نیستید. به احتمال زیاد تمامی زنانی که در جامعه مدرن امروزی مشغول به کار هستند، متوجه تبعیض‌هایی شده‌اند که نسبت به آن‌ها اعمال می‌شود. این تبعیض‌ها گاهی بسیار فاحش هستند و گاهی به قدری جزئی و حاشیه‌ای محسوب می‌شوند که شاید کمتر به چشم بیایند. برای آگاهی بیشتر و چگونگی مقابله با این تبعیض‌های جنسیتی که حتی با پیشرفته شدن جوامع نیز کمرنگ نمی‌شوند، زنانی در یک آپارتمان جمع می‌شوند. آن‌ها در هر دیدار درباره‌ی سرخوردگی‌ها، تبعیض‌های جنسیتی که تجربه می‌کنند و مشکلات‌شان گپ می‌زنند تا سرانجام بتوانند برای هر کدام‌شان راه‌حلی پیدا کنند. در اصل، آن‌ها درصدد مبارزه هستند؛ مبارزه‌ای مدنی و بدون خشونت. نتیجه‌ی گپ زدن‌های این چند زن، به کتاب باشگاه مشت‌زنی فمینیستی (Feminist Fight Club) تبدیل شده است.
جسیکا بنت Bennett) (Jessica در گروه نویسندگان و روزنامه‌نگارانی قرار دارد که دغدغه‌ی جنسیت، فرهنگ جنسیتی و... را در آثار خود منعکس می‌کند. این نویسنده در کتاب باشگاه مشت‌زنی فمینیستی فقط به روایت مشکلات زنان با زبان طنز نمی‌پردازد، بلکه در کنار هر داستان به ارائه‌ی راهکارهای متنوع و آمار دقیقی از وضعیت مشابه زنان دیگر در سرتاسر دنیا اشاره دارد. در اصل می‌توان کتاب باشگاه مشت‌زنی فمینیستی را مانیفست یا راهنمای زنان دانست که از جنسیت‌زدگی محل کار به ستوه آمده‌اند.
در بخشی از متن کتاب باشگاه مشت زنی فمینیستی می‌خوانیم:
بانوی سرسخت دیگری به نام راشل داشتیم که توسعه دهندۀ وب بود. یک بار رئیسش که مرد بود او را سرزنش کرد که چرا با کارمندان بخش خودش جدی برخورد می‌کند. این سرزنش حاکی از آن بود که همه انتظار دارند یک رئیس زن صدایش را بالا نبرد، مقتدر نباشد و بر طبق استانداردهای پذیرفته شدۀ جامعه کمی ظرافت داشته باشد. اما این زن در کار خود بسیار موفق بود و هیچ‌کس نمی‌توانست کارش را زیر سؤال ببرد. پس چرا بلندی صدایش تا این اندازه مهم شده بود؟
یکی دیگر از اعضای گروه، مستندسازی به نام تانیا بود. او ایدۀ جالبی برای تولید یک مستند ارائه کرده بود، اما مدیرانش ایدۀ او را برای اجرا به یک همکار مرد داده بودند. بسیار خشمگین بود، اما ساکت ماند تا کسی به او برچسب احساساتی بودن نچسباند یا نگوید که فلانی مهارت کار تیمی ندارد.
در آن زمان خود من در مؤسسۀ تامبلر کار می‌کردم. بخشی از کار من این بود که ابتکار عمل به خرج دهم و روزنامه‌نگارانی استخدام کنم تا محتوای یک پلتفورم بلاگ‌نویسی را که بیشتر به اسم گیف شناخته می‌شد، تدوین کنند. مزایای یک شرکت فناوری در لحظۀ اول خیلی چشم‌نواز به‌نظر می‌رسید: غذای مجانی، عصرانه‌های متنوع، امکان آوردن سگ خانگی خود به محل کار، قهوۀ سرد و لذت‌بخش، تعطیلات پیاپی، یخچال هوشمند کوچکی که با اثر انگشت، نام و علاقه‌مندی‌هایت را در نوشیدنی تشخیص می‌داد، میز پینگ‌پونگی برای اینکه وقتی از سفر برگشتی و استراحتت را کردی، بتوانی ورزش کنی.
اما چیزهای آزاردهنده هم کم نبودند: بگذارید بگویم که این میز پینگ‌پونگ حدود یک متر از میز کار من بلندتر بود و هر بار که بازی می‌کردم توپ پینگ‌پونگ با لپ‌تاپم برخورد می‌کرد. سفرهای غیرکاری به بازی بسکتبال و بازی‌های دوران قرون وسطی ختم می‌شد و ساعات تنفس در دفتر همۀ کارمندان دور همان میز پینگ‌پونگی که از میز کارم بلندتر بود، جمع می‌شدند و بازی فوت کردن لیوان یک بار مصرف راه می‌انداختند.

 

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر