کتاب آخرین دختر که در سه بخش نوشته شده است با تاکید بر زندگینامه نادیا مراد سرگذشت ایزدیهای عراق را نیز بیان میکند. در بخش اول کتاب وضعیت کلی زندگی ایزدیها بیان شده است که چه سختیهایی تحمل کردهاند. درباره خانواده نادیا، روستای محل زندگی آنها، کاری که انجام میدهد و دلیل دشمنی بقیه با ایزدیها مطالبی بیان شده است که نشان میدهد خشونت علیه ایزدیها چیز تازهای نیست اما در کتاب متوجه میشویم که این خشونت در زمان داعش به اوج خود میرسد. همچنین به صدام و دوران حکومت او نیز اشارههای شده است تا نشان دهد ایزدیها در دوران حکومت او هم هیچوقت زندگی راحتی نداشتهاند.
سپس به حمله خلافت اسلامی به روستای نادیا در عراق میرسیم که فاجعهای باور نکردنی است. داعش به روستای نادیا – کوچو – حمله میکند و در همان روز حمله نادیا مادر و برادرانش را میبیند که برای همیشه از او جدا میشوند و توسط داعش به قتل میرسند.
نادیا که زندگی آرامی داشت قصد داشت در آینده معلم تاریخ شود یا سالن زیبایی خودش را داشته باشد اما حالا او در سن ۲۱ سالگی اسیر داعش شده است. مادر و برادرانش را کشته و جسدهای آنها را در گورهای دستهجمعی انداختهاند. پس از اسیر شدن او را به موصل میبرند تا همراه با دیگر دختران اسیر به عنوان برده در بازار خرید و فروش شوند. جهنم زندگی نادیا که آغاز شده بود اکنون به اوج خود نزدیک میشود.
نادیا توسط شبهنظامیان مختلف به اسارت گرفته میشود که بارها و بارها به او تجاوز میکنند. درنهایت دوباره او را خرید و فروش میکنند یا به عنوان هدیه به فرمانده دیگری تقدیم میکنند. نادیا در برابر خواسته این شبهنظامیان به روشهای مختلف مقاومت میکند اما هر بار او را شکنجه میدهند و به زور به خواسته خود میرسند. زندگی نادیا روز به روز تاریک و تاریکتر میشود تا اینکه در موصل فرصت مناسبی برای نادیا پیش میآید که فرار کند. شانس با نادیا همراه است و خانوادهای مسلمان به او پناه میدهند و… . در فصلهای پایانی کتاب نیز ماجرای فرار و رفتن او به اروپا آمده است.
0 نظر